جشنبه بیست و سوممرداد1393 | 15:40 | نویس
خار خندید و به گل گفت سلام
وجوابی نشنید
خاررنجید ولی هیچ نگفت
ساعتیچند گذشت
گلچه زیبا شده بود
دستبی رحمی نزدیک آمد
گلسراسیمه ز وحشت افسرد
لیکآن خار در آن دست خلید
وگل از مرگ رهید
صبحفردا که رسید
خاربا شبنمی از خواب پرید
گلصمیمانه به او گفت سلام.
گلاگر خار نداشت
دلاگر بی غم بود
اگراز بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی
عشق
اسارت
قهرو آشتی
همهبی معنا بود
درباره این سایت